زیبانگار

نگار من،سر زلفت چه خوش کشیده به بندم...

زیبانگار

نگار من،سر زلفت چه خوش کشیده به بندم...

زیبانگار
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۱ مطلب با موضوع «شعرنگار» ثبت شده است

                                                                    زیبا و سرخ،مثل تو رنگی ندیده ام

از گرمی حضور تو لبخند چیده ام

در گستره ی چشم دلم فرش می کنی

آن دامنی که بر تن سبز تو دیده ام

بر من وزیده ای که وجودم به رنگ توست

در لحظه ی عبور تو خود را شنیده ام

بابونه ها پیام حضور تو می دهند

میلاد توست،خوشتر از این من چه دیده ام؟

شیرین تر از زمان تولد،چه ساده ای

"مِهر " تو را به قامت رعنا کشیده ام

عریان تر از همیشه نشستی مقابلم

یکرنگ تر از نگاه تو رنگی ندیده ام

آغوش می گشایی و در آغوش می کشی

تو فصل آخری که به پایت دویده ام

دنیا آمدی که سرآغاز من شوی

این جامه را به عشق تو از تن دریده ام


ترانه " کادوی تولدت " با صدای علی عبدالمالکی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۰۸:۲۴
فرهاد

در ابتدای راه ، قرارها گذاشتم

سرخوش ز عشق ، گرچه شناختی نداشتیم

دلداده و دل به دل هم که دوختیم

پروانه و شمع شدیمو چه سوختیم

دلبسته؟! وابسته؟! تو فرض کن هرآنچه بود

هر روز حرف زدیم از آنچه بودو  می نمود

ناگه در این وسط دو سه تا اتفاقِ بد

شُد مایه ی جدایی ما تا همین اَبَد

جرأت نداشتیم بمانیم غرقِ درد

باشیم سر قرارهایمان مثل هرچه مَرد

بر ریشه ی درختِ اعتمادِ هم تبر زدیم

هیزم شکن نبودیم ، ولی پُر هُنر زدیم

هرآنچه سرمایه ی دل شد ، فروختیم

مسکین شدیم ، چَشم به تقدیر دوختیم

تو مدعی بی گناهیو ...منم چنین

باشد...قبول! هرچه تو گفتی...فقط ...ببین!

برگرد و از مسیر نگاهم عبور کن

رد شو...نمان...فقط ضرباتت را مرور کن


ترانه ادعا با صدای مرتضی پاشایی


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۵۳
فرهاد


منی که پس از رفتنم ز چشمهایت افتادم

همین که شد ، به نگاهی به پایت افتادم

نگاه کن دقیق و حال این غریب ببین

که با نگاه تو از پا ، به پایت افتادم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۰۰
فرهاد


دم غروب،نگاه منتظر مبهم تمام فصول...به حجم وقت نشست

و انتظار سرآمد،غروب پیدا شد

نماز مغرب و عشاء به عرض عشق گذشت...

و طول راز و نیازم ز ارتفاع غمت ممتد شد.

و بوی باغچه می گفت: ز خانه بیرون شو

و من به شوق دیدن باران به کوچه برگشتم

چه حرفهای عجیبی زدیم بر سر دل

چه حرفهای قریبی نگفته ایم هنوز

دلم گرفته عزیز...

چرا نمی خواهی؟! که مرد عاشق تو، به وسعت غم ابری آسمان برود.. و هی خیس شود از سخاوت باران

چرا نمی آیی؟! که خود گیاه شویم... و باز...خیس شویم

چه فکر نازک شادی که وصل ممکن هست

و هیچ فاصله ای نیست ... اگر...

به ماهی تشنه کمی آب دهیم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۳۰
فرهاد


می توانم بپرسم عطرت چیست؟!

بوی خوشبختی می دهی انگار

دل من خوش،برای من زده ای؟

عطر تازه به رسم یک تکرار؟

پای بر چشم من گذار دمی

عطر تو می وزد درون تنم

منو تو در کنار هم هستیم

خوش به حال میان پیرهنم

حسرت لمس شانه هایت چند؟

پیر گشتم ز دوری راهت

گفته بودم " کنار هم هستیم"

کاش نزدیک بود رویایت

چه کنم؟ چاره ای جز اینم نیست

بوی عطرت برای من کافیست!

ما ز هم گرچه این همه دوریم

یادگارت در این نفس باقیست

کاش امروز تو را می دیدم

مثل درد است عمق غمهایت

"دوستت دارم" این معادله ایست

حل شده در نهان و پیدایت


دانلود آهنگ محسن چاوشی به نام دوست داشتم


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۰۸
فرهاد