زیبانگار

نگار من،سر زلفت چه خوش کشیده به بندم...

زیبانگار

نگار من،سر زلفت چه خوش کشیده به بندم...

زیبانگار
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

خدا کند که بیایی به درد من برسی

کنار من بنشینی به زخم من برسی

خودت اگرچه تمام تنت پر از درد است

ولی بیایی و با من ، به حرف من برسی

که وقت بودن تو دردها چه ناچیزند

بیا که به وقت قدم زدن برسی

پیاده راه ، هنوزم هوای ما دارد

خدا کند که از آن دور پیش من برسی

چه سالهاست در این حسرتِ فراوانم

که انتظار سر آید به بودنم برسی

هزار عهد بکردم که یار من باشی

تو هم به دل بیقرار من برسی

چقدر بر سر این کوچه منتظر ماندن؟

خدا کند که به زودی به دست من برسی

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۵
فرهاد

چه می شود که بیایی جهان به هم بخورَد؟!

و سرنوشت دوتامان گره به جان بخورَد

قرار بود میانِ نگاههای حریص

نگاه عاشق تو ناگهان به من بخورَد

فراری ام من از این عشقهای روی زمین

بیا به آسمان برویم،کهکشان به هم بخورَد

میانِ کوچه ی خلوت در انتظار توام

مباد آنکه ، قرارهایمان به هم بخورَد

جلو بیاییو دستم بگیریو آنگه

لبان سرخ تو ناگه به این دهان بخورَد

زمین و هرچه زمان را بهم زنم هر آن

نگاه گرم تو بر چشم ناکسان بخورَد

تو خود حدیث مفصل بخوان چه می گویم

چه می شود که هم اکنون دلت تکان بخورَد؟!

اگر چه غرق سکوتم،نمی شوم فریاد

بیا که آخر این داستان بهم بخورَد...


"چرا نمی رسی " با صدای مهدی یراحی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۲۲
فرهاد


هر روز صبح که بر میخیزی پروانه ای روی شانه ات دارد در گوشی به تو چیزهایی می گوید که تو خوابی و نمی شنوی.اینها که می گویم یک قصه نیست.یک دلخوشی دادن الکی و ساده هم نیست.بخدا حقیقتیست که نمی بینیم و نمی شنویم.پروانه ای روی شانه...تصور کن...تو امروز هم زنده ای.با تمام رنج ها و شادی های گذشته.با تمام بردها و شکست هایت.با تمام امیدها و نااُمیدی هایت.گوش کن.صدایی درِ گوشت نجوا می کند.صدای همان پروانه...همه ی شکست های گذشته را گردن دیگران مینداز.بخش بزرگی از آن حاصل عملکرد خود توست.حاصل غفلهایت.حاصل نبود امکاناتت.حاصل بی تجربگی اطرافیانت در روند رشد تو...حتی پدر و مادر.حاصلِ اینکه کجا به دنیا آمده ای و در چه جامعه ای رشد یافته ای.همه اش هم بد نیست.خوبی های بزرگی هم دارد.اما غم هایت را به حساب خودت هم بگذار.خب حالا چه فرقی دارد غصه بخوری یا نخوری.ما همه هستیم با تمام دوستیها و دشمنی هایمان.با تمام ابراز علاقه های راستکی و الکیمان.با تمام هیجانهای عاشقانه و بی معرفتیهای کودکانه مان.دل می بندیم.دل می شکنیم.چه فرقی دارد که غصه بخوریم یا نه.اما نخوریم بهتر است .نفس بکشیم در همین هوای آلوده.متل هوای تهران.گریزی نیست.اما خوشبین باشیم به اینکه فردا هم زنده ایم و شاید یک دلخوشی دیگری سر فرو کند در زندگیمان بشوید همه ی آن تلخیهای انباشته در وجودمان را.

حالا بیا دست در دست من بده با هم به پروانه روی شانه مان نگاه کنیم و یک نفس عمیق بکشیم همنفس


ترانه " نفس " با صدای مهدی یراحی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۷
فرهاد


گذشته:

وقتی برایش شعر گفتم ، تازه فهمیدم

وصف درست یک فرشته ، کار ماها نیست


حالا:

اما دریغا بعدها اینطور فهمیدم

شیطان ، فرشته بود و او هم محرم ما نیست

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۹
فرهاد


مثل موصل شده اشغال دلم در دستت

عشق ، بی رحم تر از داعش و تکفیری بود

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۴
فرهاد