یه کمی دل بده به حرفایِ این مردِ غریب
یه ذره حرف دارمو دوست داری گوش کن تو شکیب
روزگار الانو خوب می دونی،خوب می دونم
از ته چشمای تو خوب همه چیزو می خونم
اگه اجتماعی شعر بگم،میگن سیاسیه
گفتن شعرِ سیاسی از رو بی نیازیه
اقتصادی شعر بگم،بازم میگن سیاسی ام
اهل دوز و کلکو اهل یه خرده بازی ام
اگه عاشقونه شعر بگم،بهم میگن برو بابا
گشنگی نکشیدی،سیری،تو ننشین اون بالا
نمی دونم چی بگم؟! سیاسی یا اجتماعی
اقتصادی،عاشقونه شعر بگم یا نیمایی؟!
یه چیزِ کلی میگم،بفهمی منظور منو
یا اگه نفهمیدی،هر چی میخوای بگو...برو
بیا و به حرف من گوش کنو بی خیال نباش
این همه جونی که کندمو ببینو کال نباش
شاید این شعرایِ من به درد هیشکی نخوره
یا شاید هم به کسیو ناکسی بر نخوره
یا که اصلا واسه هیشکی هیچی فرقی نکنه
که یه آدمی توو این دنیا دلش درد میکنه
من که هر چی شعرو قصه گفتمت فایده نداشت
واقعی بود همشون،گرچه دلم رویا می کاشت
وقتی دیدم هیچ کدوم سودی نداره واسه تو
گفتن این همه دردِ دل واسه چشمایِ تو
رفتمو ترانه هامو بردمو فروختمش
با پولش نخ خریدم،زخم دلم رو دوختمش
ترانه ی " خستم "...میثم ابراهیمی و محمد علیزاده